پست‌ها

نمایش پست‌ها از دسامبر, ۲۰۲۲

روند گسترش زن ستیزی میان مردان توسط مبلغین طالبان

ط.البان در مزارشریف در هر ناحیه از طریق مساجد به مردان بر علیه زنان تبلیغ میکنند. یکی از مخاطبین وبلاگ کابل می‌گوید؛ امروز رئیس ناحیه ششم تماما مردان منطقه را به مسجیت خواستند و مبنی بر مسدود ساختن دانشگاه و مکاتب صحبت کردند، در لابلای صحبت هایشان گفتند که در طول ۱۸ ماه، ما به دختران دانشجو به حد کافی وقت دادیم اما آنها حجاب اسلامی را رعایت نکردند و ما مجبور شدیم که دانشگاه ها را ببندیم. او تذکر داد که ط.البان به مردان هشدار دادند که زنان و دختران شما باید حجاب اسلامی را رعایت کنند و ما بر اساس دستورات قرآن عمل میکنیم زیرا که برای قرآن جهاد کردیم. مخاطب وبلاگ کابل همچنان گفت؛ ط.البان به صراحت اعلام کردند که اگر دختر و زنی که در شهر و بازار بدون حجاب باشد را مورد مجازات سنگینی قرار میدهیم. ط.البان در ۱۸ ماه حکومت شان محدودیت های زیادی را بر زندگی زنان وضع کرده است. روند تبلیغ طالبان توسط افراد زیر دست آنها بر علیه زنان در تمام افغانستان بصورت گسترده جریان دارد. و این روند بر اذهان مردان تاثیری عمیقی میگذارد که در نتیجه زنان توسط مردان خانواده مورد خشونت های گسترده‌ی قرار خ...

دختران دانشجو در تبعید خانگی تا اطلاع ثانوی

با یکی از دانشجویان دختر در مزارشریف صحبت کردم, گفت ؛ امروز بر خلاف تصمیم جدید ط.البان به دانشگاه رفتم. در نیمه‌ی راه، طالبان موتر ما را در یک ایست بازرسی متوقف کردند و پرسیدند که آیا اینها دختران پوهنتون هستند؟ ظاهراً از نحوه لباس پوشیدنمان فهمیده بود که ما دانشجو هستیم. در کنار من چند‌تن از دختران دیگر نیز بودند. در همان نیمه‌ی راه به راننده دستور داد این دختران را از جای که آورده‌اید برگردانید. وی ادامه داد: وقتی به خانه برگشتم با چند نفر از دوستانم تماس گرفتم که یکی از آنها توانسته بود از ایست های بازرسی طالبان عبور کند و خودش را به شهر برساند. وی گفت که چهار طرف شهر توسط نیروهای ط.البان محاصره شده است تا از هجوم دانش آموزان دختر به خیابان ها جلوگیری شود. طالبان تا دندان مسلحه، برای نابودی زنان و حذف کامل آنها، می‌جنگند.

چهلمین روز کشته شدن دانش آموزان کاج

تصویر
 سر زمین ما همچنان کشتار‌گاه افراد مُلکی و بی‌گناهان است. در افغانستان با وجود که ظاهرا گفته میشود جنگ های مسلحانه تمام شده و جغرافیای این کشور صد‌درصد در کنترول حکومت سرپرست است؛ ولی هنوز هم هیچ فردی اینجا احساس امنیت نمی‌کنند. اینجا هر روز و هر ساعت قتل عام و در اثر انتحار و انفجار، قتل های زنجیره‌ای و مرموز، تبدیل به یک فرهنگ شده و هیچ‌جای امنی برای زندگی کردن پیدا نمی شود. خونریزی، کشتار و ترور در ادامه‌ای سلسه قتل عام های پیشین که بی‌شمار اند، مصداق آشکار نسل‌کشی قوم هزاره است. نسل کشی که هر بار عاملان آن از مکان های نا معلومی و با شکل مشکوک و مرموز مسئولیت آن را به عهده می‌گیرند. مردم افغانستان در این میهن، دیگر حتا توانی برای فریاد زدن، اشکی برای ریختن و سخنی برای گفتن ندارد. گویا گوش انسانیت کر؛ و چشم انسانیت کور شده است که این فریاد ها را نستیده و این خون ها را ندیده.

چشم در چشم با طالبان، کلمات در مقابل شلاق و تفنگ

صبح روز دوشنبه، ۳ اکتبر، شهر مزارشریف چهره نظامی به خود گرفته بود. انگار کودتا شده است. طالبان در هر خیابان یک موتر نظامی مستقر کرده بودند و نظامیان شان در هر سو دیده می‌شدند. اما در واقع نه خبری از کودتا بود و نه حمله تروریستی صورت گرفته بود. پس از حمله مرگبار انتحاری بر مرکز آموزشی کاج در کابل که در آن 55 دانش‌آموز کشته و حدود 70 تن دیگر زخمی شدند تجمع اعتراضی برگزار کردیم. من و گروهی از زنان، از چند روز قبل اطلاعیه های تجمع اعتراضی را در فضای مجازی پخش کرده بودیم. اعتراض ما به نقض گسترده حقوق زنان، کشتار هدفمند قوم هزاره، محرومیت دختران از آموزش و حذف زنان از صحنه جامعه در افغانستان بود. چهره نظامی شهر نشان میداد که طالبان چقدر از زنان می ترسند. قرار بود که تجمع اعتراضی را از دانشگاه بلخ آغاز نماییم. اما طالبان از برنامه‌ی ما آگاهی پیدا کرده بودند و اطراف دانشگاه بلخ را محاصره کرده و دختران دانشجو را در خوابگاه حبس کرده بودند. ما جای دیگری را برای برگزار تجمع اعتراضی مشخص کردیم. دختران هر کدام شان شعار های شأن را میان آستین خود انداخته و از ایست‌های بازرسی طالبان رد شدند.‌ حدود ...

کودکان کار

تصویر
گرچه این نوشته آهنگین نیست... دیر گاهیست که دلم مالامال شده است... مجالی نبود برای گفتن... ذهن آشوفته بود و هست... کودکان کار... کودکانی که نامشان را «خیابان ها»بر آنها گذاشته است. برای تو می‌نویسم... که اشک هایت را پاسخی نیست... که ناله های شبانه‌ات را التیامی نیست... از عشق نمی‌گویم...که عشق شما را نیز نمی‌شناسند... عشق را حالا میخرند... و تو ترجیحت بر خرید نان است تا عشق! کودکی هایت بدون هر گناهی... به زیر چادری های زن هایی که بوی اسپند می دادند، طی شد... تا آمدی بفهمی! اسپند ها درون دستت جای گرفت... به امید گرفتن سکه‌ای برای خرید تکه غذایی، برای موتر های که قیمت‌شان ده ها برابر پول خون تو و برادرانت بیشتر است، اسپند دود میکنی... مکتب را دوست داری، لیکن تو برای سیر کردن شکم بقیه خانواده‌‌ات، از بام تا شام کار می‌کنی... جاده های سرد و بی انتها خانه‌ی آرزو هایت شده... روایت های مردمان سر زمین ما بسیار تلخ است... اما تلخ‌تر از آن روایت های کودکانی است که با مشکلات دشواری از دنیایی کودکی فاصله گرفته است... کودکان ما به بزرگسالی و هم‌پایی با رنج و درد ناشی از مشکلات اقتصادی به بستر...