در دنیای طالبان ، زن یک جنس است نه یک موجود زنده
به تازگی، برخی از مراکز خصوصی آموزشی در شهر مزارشریف به روی دختران و زنان باز شده است. حدود یک ماه قبل، همین که این مراکز آموزشی باز شدند، من سریع در یکی از صنف های آموزش زبان انگلیسی ثبت نام کردم.
کمتر کسی به ویژه زنان و دختران جرات میکند به مراکز آموزشی حضور یابد. از یکسو فقر و ناداری بیداد می کند و از سوی دیگر، همه زنان در همه جا، احساس نا امنی می کنند. یکماه است که برای آموزش زبان به یکی از مراکز آموزشی میروم و فقط دو دانش آموزش در یک صنف هستیم.
دیروز شنبه 27 نوامبر که پا به صحن مرکز آموزشی گذاشتم، چشمم با برگههایی خورد که دور تا دور دیوارها و پنجرههای مرکز آموزشی نصب شده بود. این برگه شامل ده دستور جدید طالبان برای زنان در مراکز آموزشی می شود. همه دستورها از قرون وسطا آمده اند. به طور نمونه یکی از این دستورها اینگونه است: «مراکز آموزشی باید برای دانش آموزان دختر موتر مشخص کرایه کند و میان راننده و دختران پرده بزند و شیشه موتر را نیز پرده بگیرد.»
برعلاوه، دستور داده شده است که همه زنان و دختران، در مراکز آموزشی حجاب شرعی به رنگ سیاه بپوشند. در طول تاریخ افغانستان، زنان به داشتن چنین حجابی مجبور نبوده اند، بلکه به روش و سنت خودشان حجاب می کنند.
با خواندن این دستورهای انسان ستیزانه، حالم از این همه لجنی که در آن گرفتار شده ایم بد شد. از خودم پرسیدم، این گروه طالبان از زنان چی می خواهند؟ درک شان دشوار است، چون در ذهن شان هیچ چیزی جز تعصب، نفرت، خودخواهی و بدبینی به زیبایی های جهان وجود ندارد. با مبایلم عکسی از آن برگه گرفتم تا دستورات را در ذهنم داشته باشم، هرچند تلاش می کنم، اسیر این دستورهای به شدت توهین آمیز نباشم. با این حال، در این سه ماه که از سلطه طالبان بر افغانستان می گذرد، به خوبی درک کرده ام که جزای سرکشی از دستورات طالبان، مرگ است، آنهم به بدترین شیوه.
هر چند زندگی زنان در افغانستان پیش از آمدن طالبان نیز با خشونتهای زیادی در خانواده و اجتماع مواجه بود، اما با آن هم حداقل زنان و دختران حق دسترسی به تحصیل، کار و حضور در همه بخشهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی را داشتند. با به قدرت رسیدن طالبان، همه زنان خانه نشین شدند و فضا هر روز برای ما پر از وحشت و خفقان میشود.
اوایل نوامبر، پنج تن از دختران جوان که فعالان مدنی و مدافعان حقوق بشر بودند، توسط طالبان در شهر مزارشریف تیرباران شدند. هیچ جزئیاتی از این رویداد وحشتناک بیرون داده نشد. تنها نام و شهرت یکی از قربانیان توسط رسانه ها نشر شد. او فروزان صافی بود، یک زن جوان 29 ساله که استاد دانشگاه و فعال مدنی بود. فروزان صافی در نخستین روزهای حاکمیت طالبان، در برابر سرکوب زنان صدایش را بلند کرد و نسبت به قوانین انسان ستیزانه زنان اعتراض کرد.
حضور او در تجمعات اعتراضی و دادخواهی برای زنان، به قیمت زندگی اش تمام شد. پس از آن رویداد وحشتناک که جزئیات آن هنوز از مردم پنهان مانده، وحشت در زندگی روزمره ما زنان افزایش یافته است. پس از کشتار دستهجمعی زنان فعال مدنی در مزارشریف، روز دهم نوامبر، زن جوانی در کابل، به نام آرزو با پخش ویدیو از بدنش که نشانی از شکنجه در آن دیده میشد ادعا کرد که یک مقام طالبان از او تقاضای رابطه جنسی کرده و پس از آنکه از سوی او رد شده، مورد شکنجه قرار گرفته است. آرزو پس از آن بازداشت شد و تاکنون ناپدید است.
روش طالبان در برابر کسانی که اعتراض میکنند همین است. اگر کسی علیه آنها صدا بلند کند و اگر این صدا بر حق هم باشد، تا فردای آن روز میتوان جسدش را از یک گودال دریافت کرد.
من اکنون هر جا می روم، آن ده قانون جدید طالبان را با خودم دارم و تلاش می کنم برای زنده ماندن، تا حد امکان پیرو آنان باشم. هرچند به هیچ یک از آنان باور ندارم. این سرنوشت حدود چهل میلیون انسانی است که در افغانستان زندگی می کنند. یا تن به همین قوانین ضد انسانی بدهند، یا به اشکال بی رحمانه نابود می شوند. ما لشکری از مردگان متحرک هستیم.
نظرات
ارسال یک نظر