از طالبان زخم های زیادی به یادگار داریم

گاهی زخم‌هایی که بر جان و روح یک ملت حک می‌شوند، فراتر از دردهای فردی‌اند؛ آن‌ها به نمادی از رنج جمعی، مقاومت و ایستادگی تبدیل می‌شوند. برای ما، زندگی در سایه‌ی طالبان چیزی جز زخم‌های عمیق و امیدهای سرکوب‌شده نبوده است. هر روز، هر لحظه، این زخم‌ها با ما هستند و یادآور ظلمی‌اند که بر ما روا داشته شده است. دختران ما از رفتن به مکتب محروم شده‌اند، کتاب‌هایی که باید در دستانشان باشد، حالا خاک می‌خورند. زنانی که زمانی ستون‌های جامعه بودند، اکنون پشت دیوارها حبس شده‌اند، گویی صدا و حضورشان هرگز وجود نداشته است. مادرانی که برای آینده فرزندانشان رؤیا می‌پروراندند، اکنون باید نظاره‌گر شکستن این رؤیاها باشند. پدرانی که برای آزادی خانواده‌هایشان جنگیدند، امروز یا مجبور به سکوت‌اند یا با خطر جانشان مواجه شده‌اند. این زخم‌ها تنها نشانه‌ای از ظلم نیستند، بلکه خراش‌هایی‌اند که بر امید و آرزوهای ما نشسته‌اند. هر روزی که می‌گذرد، ما با داستان‌هایی روبه‌رو می‌شویم از دخترانی که آرزوی درس خواندنشان به گور سپرده می‌شود یا زنانی که برای بقا، مجبور به ترک وطن شده‌اند. هر زخم، قصه‌ای است از دردی که بر این سرزمین تحمیل شده است. اما حتی در تاریک‌ترین لحظات، نوری از امید در دل‌های ما روشن است. هر دختری که در سکوت شب، کتابی را مخفیانه ورق می‌زند، هر زنی که برای آزادی فرزندانش دعا می‌کند و هر مردی که برای حق خانواده‌اش ایستاده، بخشی از این امید است. این امید، نشانه‌ای است که نشان می‌دهد ظلم هرچند عمیق و گسترده باشد، هرگز نمی‌تواند روح یک ملت را به‌کلی از بین ببرد. ما می‌دانیم که مسیر دشواری در پیش داریم. طالبان شاید توانسته باشند مکاتب را ببندند، اما نمی‌توانند رؤیای یادگیری را در دل‌های دختران ما خاموش کنند. آن‌ها شاید ما را از حضور در جامعه محروم کرده باشند، اما نمی‌توانند باور ما به آینده‌ای بهتر را از ما بگیرند. هر قدمی که برای حفظ این امید برداشته می‌شود، هر کلمه‌ای که در سکوت نوشته می‌شود، هر مبارزه‌ای که در دل این تاریکی شکل می‌گیرد، نشان از شجاعت و اراده‌ای است که نمی‌توان آن را شکست داد. این زخم‌ها شاید عمیق باشند، اما آن‌ها را به‌عنوان نشانه‌ای از شکست نمی‌پذیریم. ما این زخم‌ها را با افتخار به دوش می‌کشیم، زیرا آن‌ها یادآور مقاومت ما هستند. روزی می‌رسد که این زخم‌ها، به‌جای نشانه‌ی درد، به نماد پیروزی ما تبدیل شوند. روزی که در آن، کوچه‌های این سرزمین دوباره از صدای خنده‌ی کودکان، آواز زنان و نوای آزادی پر شود. ما به آینده ایمان داریم، آینده‌ای که در آن هیچ دختری به‌دلیل جنسیتش از تحصیل محروم نمی‌شود، هیچ زنی به‌خاطر جنسیتش به حاشیه رانده نمی‌شود، و هیچ انسانی به‌خاطر باورش سرکوب نمی‌شود. ما می‌دانیم که این راه پر از چالش است، اما هر روزی که می‌گذرد، ما را یک قدم به این آینده نزدیک‌تر می‌کند. این زخم‌ها بخشی از هویت ما شده‌اند، اما آن‌ها را تنها به‌عنوان یادگاری از درد نمی‌بینیم. ما از این زخم‌ها داستانی از مقاومت و امید می‌سازیم. طالبان می‌توانند بر بدن ما زخم بزنند، اما نمی‌توانند اراده‌ی ما را شکست دهند. ما به‌عنوان مردان و زنان این سرزمین، همچنان می‌جنگیم، همچنان ایستاده‌ایم و همچنان به روزی که آزادی از این خاک دوباره طلوع کند، باور داریم. روزهای تاریک می‌گذرند و نور جایگزین آن‌ها می‌شود. ما با زخم‌هایمان، با دردهایمان، اما با امیدی که در دل‌هایمان زنده است، ادامه می‌دهیم. این زخم‌ها، نه نشانه‌ی تسلیم، بلکه مدالی از شجاعت‌اند. و روزی که عدالت بر این سرزمین حاکم شود، زخم‌های ما نمادی از پیروزی خواهند بود.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

افغانستان در زنجیر جهل؛ وقتی طالبان با آگاهی می‌جنگند

یک مرز، دو جهان: زن بودن در آن‌سو آزادی، در اینسو اسارت

درد مشترک، صدای خاموش ما