از طالبان زخم های زیادی به یادگار داریم

گاهی زخمهایی که بر جان و روح یک ملت حک میشوند، فراتر از دردهای فردیاند؛ آنها به نمادی از رنج جمعی، مقاومت و ایستادگی تبدیل میشوند. برای ما، زندگی در سایهی طالبان چیزی جز زخمهای عمیق و امیدهای سرکوبشده نبوده است. هر روز، هر لحظه، این زخمها با ما هستند و یادآور ظلمیاند که بر ما روا داشته شده است. دختران ما از رفتن به مکتب محروم شدهاند، کتابهایی که باید در دستانشان باشد، حالا خاک میخورند. زنانی که زمانی ستونهای جامعه بودند، اکنون پشت دیوارها حبس شدهاند، گویی صدا و حضورشان هرگز وجود نداشته است. مادرانی که برای آینده فرزندانشان رؤیا میپروراندند، اکنون باید نظارهگر شکستن این رؤیاها باشند. پدرانی که برای آزادی خانوادههایشان جنگیدند، امروز یا مجبور به سکوتاند یا با خطر جانشان مواجه شدهاند. این زخمها تنها نشانهای از ظلم نیستند، بلکه خراشهاییاند که بر امید و آرزوهای ما نشستهاند. هر روزی که میگذرد، ما با داستانهایی روبهرو میشویم از دخترانی که آرزوی درس خواندنشان به گور سپرده میشود یا زنانی که برای بقا، مجبور به ترک وطن شدهاند. هر زخم، قصهای است از دردی که بر این...